وبلاگ عابدون

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ

وبلاگ عابدون

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ

در این وبلاگ سعی خواهد شد تا در صورت اراده حق تعالی مطالب پیرامون حقیقت بندگی, عبد بودن, معرفت نفس, خود شناسی, الله شناسی و .... مطالبی نوشته شود.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنای عبد» ثبت شده است

خب پس طبق مطلب قبلی مشخص شد ما باید عبد باشیم، ما خلق نشدیم جز برای عبادت خداوند ( که البته این عبادت برای خالق سودی ندارد و تمام منفعت هایش به خودمان خواهد رسید)

حالا که هدف مشخص شد باید روی آن فکر کنیم تا بتوانیم به نتایج ایده آلی برسیم.


در زمانهای قدیم که برده داری باب بود و افراد متمکن یا ... اقدام به خرید غلام و کنیز می کردند وقتی یک غلامی توسط مولایش خریداری می شد دیگر متعلق به این مولا بود.

غلام یا عبد می دانست دیگر متعلق به این مولاست، حالا می خواهد مولا بگوید برو در زمین کشاورزی کار کن، یا برو در قسمت نگه داری شترها و حیوانات کار کن یا ... و اصلا چه فرقی برای غلام می کرد؟ مهم این بود غلام، یک عبد است برای مولایش و حالا هرکاری بود باید انجام می داد.

بعضی مولی ها افراد متمکن بسیار با شرافت و با سخاوتی بودند و غلام هیچگاه دوست نداشت که این مولا ( =صاحب )، او را به دیگری بفروشد بلکه مایل بود تا ابدمال همین مولا باشد، اینگونه غلامها را در تصور بیاوریم! اگر به آنها یک زمین می دادند چه سود؟ اگر صدهاگله می دادند چه سود؟ او غلام بود و باید برای این مولی یک عبد صرف می بود!


داستان ما و خالقمان هم همین است! حقیقت بندگی را خیلی هایمان درک نکردیم حتی مذهبی هایمان،
اما اولیای الهی به این درک رسیده اند لذا:

برای اولیای الهی فرقی ندارد در چه جایگاهی یا مقام باشند، اگر مولی ( خداوند ) اراده اش این بوده که بشوند رهبر یک امت، آنها به عنوان یک عید تبعیت میکنند و وظیفه را انجام می دهند، اگر خواست مولی این بوده که در یک خیاطی ساده انجام وظیفه کنند هم باز سعی می کنند به بهترین شکل انجام دهند ( مانند رجبعلی خیاط، آن عارف واصل)

و خلاصه کنم برای عبد چه فرقی می کند جایگاهش چه باشد؟ آنچه برای عبد مهم است آنست که آیا الان خواست مولی و معبود محقق شده یا خیر؟

یا همین طور برای اولیای الهی چه فرقی دارد که خدا اراده کند آنها مریض و بیمار شوند؟ چون می دانند این خواست مولی است و آنها به عنوان عبد درحد همان توان باید بندگی کنند و این هم از سوی مولی است.


خلاصه اش اینکه به من و شما چه که در چه جایگاهی هستیم؟ در سلامتی هستیم یا بیماری؟ در فقر هستیم یا ثروت؟ فرزند آیت الله بهجت هستیم یا فرزند شرابخور؟ مگر عبد باید دخالت کند؟ اصلا به عبد ربط دارد مگر؟ عبد اسمش رویش هست، یعنی بنده! والسلام.

تنها و تنها دغدغه عبد این است که خواست مولی را انجام دهد و انصافا برایش فرق ندارد سالم باشد یا مریض ( چون سالم و مریض بودن موقعی فرق میکند که ملاک خواست نفس ما باشد، اما حقیقت بندگی این است؟ حقیقت بندگی یک جمله هست؟ در هر شرایطی بندگی کنیم )و لذا این معیار و سنگ محک ماست، اگر دغدغه این شد چه مریض باشی و چه فقیر دیگر برایت تفاوت ندارد، چون ملاک نفس و خودت نیستی، ملاک زندگی دنیایی یا جسم تو نیست، ملاک این است که تو یک عبدی و به این دنیا آمدی که عبودیت کنی


از این بالاتر اینکه، برای عبد چه فرقی دارد مزد بگیرد یا نه؟ ( که درک این مطلب نیاز به تفکر عمیق و شاید سالها نزدیکی با معارف الهی دارد). مثلا وقتی من بدانم هدف خلقتم عبد و بندگی است، عابد بودن و عبادت است، خب خودم هم دارم می گویم ( هدف خلقتم!) پس همین می شود هدف، پس همین می شود دغدغه فکری من، پس همین می شود تنهاچیزی که برایم مهم است، پس همین می شود آن چیزی که باید به آن برسم، و دیگر هرچیزی غیر این هدف است به من عبد ربطی ندارد، لذا سلامت جسم و ثروت و ... جز هدف خلقت آمده؟ خیر پس برای همین اینها دیگر نباید دغدغه بشوند و موجب شادی یا ناراحتی من بشوند، آنچه باید موجب ناراحتی یا شادی من شود رسیدن به همان هدف یعنی بندگی است،
و همین طور آیا پاداش گرفتن و بهشت و جهنم هم جزء این هدف است؟ پس گرچه خالق مهربان خود کریمانه بذل و بخشش می کند اما اگر ما به درجه اعلی عبودیت برسیم به این درک می رسیم که خالق می خواهد پاداش بدهد می خواهد ندهد، می خواهد بهشت بدهد می خواهد ندهد، برای من عبد فرق ندارد، برای من عبد فقط و فقط خود مولی یعنی خدا مهم است ولاغیر


ضمیمه نوشتها:
  1.  پس خلاصه اینکه از اول کار تا آخر کار، از ابتدای جوانی تا پیری فقط باید به این فکر کنیم که در هدف خلقتمان یعنی عبودیت موفق شدیم یا خیر، دیگر هیچ چیزی برایمان مهم نباشد، هرچه معبود یا همان مولا خواست برسرمان بیاورد بیاورد، مگر برایمان مهم است؟ ما نیامدیم جز بندگی پس اینها هم تاثیری در بندگی ندارد
  2. شاید بگویید مریض نمی تواند به اندازه سالم بندگی کند، اما مگر مولا به اندازه سالم از او انتظار دارد؟ پس برای همین دیگر مهم نیست مریض یا سالم ( البته باید یک مبحث مفصل هم نوشته شود مبنی بر اینکه مریض شدن ما گاها در کمال ما بیشتر اثر دارد تا سلامتی)
  3. همه آنچه گفتم تناقض ندارد با اینکه اگر مریض شدیم پس خواست خداست و باید در همین وضع بندگی کنیم، بلکه برعکس وظیفه بندگی حکم می کند برویم دنبال درمان گرچه سالها طول بکشد و همین اگر فقیر شدیم یا ...
  4. یک مثال ناب:
    به طور مثال بعضی زوج ها دغدغه دارند بچه دار نمی شوند نه با پزشکی و نه هیچ! این جای تعجب دارد! مگر هدف خلقت ما بچه داری است؟ مگر خلق شدیم بچه ای بیاوریم و بزرگ کنیم و برویم؟ مگر نه این است که تنها هدف خلقت ما بندگی و عبادت است؟ ( که نتیجه آن کمال است)، خب در این مسیر بندگی و کمال فرزند یک وسیله است فقط همین و نه بیشتر، یعنی اگر من به آنچه در بالا نوشته بود فکر کنم می بینم فقط یک عبد هستم و نه بیشتر، لذا اگر خدا بچه ای داد، او خواسته و داده و من موظف هستم آن طور که او خواسته این بچه را بزرگ کنم و چون او خواسته این چنین می کنم و این بچه را دوست دارم چون او خواسته و باید او را مطابق احکام و دستورات مولی بزرگ کنم و یک عبد صالح دیگر تحویل جامعه دهم، واگر مولی اراده اش این بود من عبد بدون بچه باشم باید به همان اندازه خوشحال باشم، چون خواسته مولی است و من باید در پست بی بچگی انجام وظیفه کنم و به کمال و بندگی بپردازم، و لذا یک عبد همیشه اینگونه فکر می کند ( و این یک مثال خوب بود).
    پس می بینیم بچه دار شدن هم یک امری است که به خودی خود هدف خلقت نیست، پس مهم نیست ( البته عبد طبق دستور مولی باید برود دنبال بچه دار شدن، دستورات مولی در این زمینه زیاد است، ولی حرف من این است که دنبال بچه می رویم چون مولی خواسته لذا اگر موارد استثنایی پیدا شد که مولی نخواست نباید اصلا ناراحت بود که اگر ناراحت شدیم حقیقت بندگی را نفهمیده ایم)
  5. مثال دیگر:
    در مورد نتیجه هم که گفته شد عبد نباید کاری به نتیجه و مزد داشته باشد، یک مثال بزنم، مثلا طلبه ای به عنوان یک عبد وظیفه اش طلبگی است، طبق همین معیار عبد بودن او باید به شدت در این راه عرق بریزد و درس بخواند، همین!! دیگر نباید دغدغه اش این باشد که آیا به اجتهاد می رسد یا نه؟! به طلبه ربطی ندارد اراده مولایش بر چیست، او باید در حد یک مجتهد تلاش کند ولو به این درجه نرسد، یا مثلا طلبه ای استعداد کمی دارد و هرچه می خواند اندکی یاد می گیرد، اگر ناراحت شد که چرا این گونه ام؟!، یعنی حقیقت رابطه عبد و مولایی را فراموش کرده، چون اون وظیفه اش بندگی بوده که همان درس خواندن و تلاش در این راه است، حالا همین بخش از هدف خلقتش را محقق ساخته، دیگر به او چه مربوط که خدا بخواهد علم نیز به او عطا کند یا نه؟! اصلا زشت است عبد از مولا نتیجه طلب کند ( این با حقیقت دعا کردن و درخواست از خدا فرق دارد و کلا بحث ظریفی است که هرکسی واردش نشود بهتر است چون اگر درک درستی نداشت از مطلب، ممکن است دچار دوری از خدا گردد)، خلاصه طلبه به عنوان عبد باید وظایفش را انجام دهد، حالا می خواهد مولا او را به درجه اجتهاد برساند می خواهد نرساند، می خواهد به او استعداد بدهد می خواهد ندهد، و .... و این دیگر به طلبه ربط ندارد